آنها که فرزند رشیدشان را به جنگ فرستادند و دست آخر هیچ نشانی از او نیافتند. مادرانی که متوجه نشدند در روزهای خونین دهه 60، چه بر سر فرزندانشان در زندان آمد و مادرانی چون مادر «سعید زینالی» که از بعد از حوادث 78 تاکنون، به دنبال نشانی از فرزندش است.
این روزها هم مادرتنها فرزند «جمشید داناییفر» چشم به مرز ایران و پاکستان دوخته تا شاید خبری ازهمسرش بیاید و مادر «ریحانه جباری» روزی هزار بار صحنه اعدام دخترش را در خواب و بیداری تجسم و بعد با خودش میگوید «خدایا کمکم کن. کمکم کن که رضایت بگیرم».
مادر «پوریا نورمحمدی»، مسافر جوانی که در پرواز مالزی ناپدید شد، هنوز چشم انتظار پسرش است؛ به زنده ماندن «یونس» در شکم ماهی فکر میکند و از ته دل آرزو دارد پسرش مثل مسافران سریال «لاست»، در سرزمینی دوردست نفس بکشد. و مادر «سایه مقدسی» که روز و شبش را در بیمارستان فرانکفورت میگذراند، برای مداوای دخترک شاعرش دعا میکند، بدن کبودش را ماساژ میدهد و پنهانی اشک میریزد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر