۱۳۹۳ خرداد ۱۶, جمعه

روایتی صریح و صادقانه از اعماق تاریکخانه زندان امنیتی زنان در تهران

خاطرات مربوط به یک زندان کوتاه مدت ، به معنای اهمیت بخشیدن به آن نیست. بلکه بمعنای ثبت تاریخی آن است."
با این عبارت توضیحی در مقدمه گزارش است که کتاب بسیار خواندنی ژیلا بنی یعقوب روزنامه نگار سرشناس ایرانی درباره روزهای پر ماجرای دو دوره کوتا زندانی شدنش در بند امنیتی 209 زندان اوین آغاز میشود.
این کتاب ، که بنظر می رسد شانسی برای انتشار در ایران ندارد ، در سال 1390 در سوئد توسط نشر باران منتشر شده است و بد نیست در این روزهای خرداد – که سالگرد دستگیری و بازداشت نویسنده آن در بند امنیتی زندان اوین است – کتاب را ورقی بزنیم و آنرا به شنوندگان و خوانندگان خود معرفی کنیم.
این کتاب 169 صفحه ای که " زنان در بند 209 زندان اوین " نام دارد یکی از غنی ترین اسنادی است که مقطعی از مبارزات زنان ایرانی علیه تبعیض جنسیتی و نابرابری های ظالمانه قانونی را به تصویر می کشد و نه فقط بیان کننده شهامت فوق العاده و شکیبائی و هوشمندی گروهی از فعالان زن ایرانی در این برهه از تاریخ مبارزاتی آنان است ، بلکه در عین حال ، با زبانی شیرین و دلپذیر ، و حتی بی طرفانه و خالی از بغض ، ناتوانی ، عجز ، بی منطقی و کلافگی ماموران کوچک و بزرگ امنیتی و قضائی را در مقابله با این پدیده جدید – و از نظر آنها غیر قابل فهم – به نمایش می گذارد.
ژیلا بنی یعقوب در این گزارش ،لحظات باز جوئی های سوررئالیستی مقامات سردر گم امنیتی با این زنان و دختران هوشمند و مصمم را با چنان مهارتی به تصویر می کشد ، که صحنه های حیرت آور آن هر خواننده ای را دچار این تناقض می کند که با مشاهده این ناتوانی و کلافگی وناشیگری بازجویان – که تازه به آنها در زندان لقب"کارشناس " هم بخشیده اند !- در مقابل این زنان اسیر ، باید متاثر شود یا بصدای بلند بخندد.
نکته جالب اینکه گزارش نویسنده کتاب بوضوح نشان می دهد که این بند امنیتی چه جهنم هولناکی است و چگونه این به اسارت در امدگان را بطور تمام وقت ذجر می دهند و از نظر روحی خرد می کنند. بازجوئی ها عمدتا نیمه های شب انجام میگیرد و با چشم های بسته راه رفتن و با چادر جابجا شدن و -گاهی هم با چشم بند بازجوئی کتبی پس دادن – قاعده عمومی است. توهین ، دشنام های رکیک ، تحقیر و کتک زدن زندانیان، بروایت این گزارش سکه های رایج این زندان هستند و در حاشیه ی این ناملایمات ، اجبار خوردن غذاهای سرد و بد مزه نیز به نوعی شکنجه تبدیل شده است. چرا که خوردنشان منزجر کننده و نخوردنشان تهدید به اعتصاب غذا تفسیر می شود و بلافاصله با تعرض و تهدید همراه است.
با این حال نویسنده تذکر می دهد که بارها و بارها زندانبانان به زندانیان تذکر می دهند که "شانس " زیادی دارند که در "بهترین زندان" به اسارت در آمده اند و اینجا از نظر غذا و بهداشت و رفاه از زندان های دیگر فاصله زیادی دارد! با این حال وقتی ژیلا بنی یعقوب از وضعیت بهداشت و حرارت و وسائل زندگی و امکانات مختلف حرف می زند و حتی لحظات دردناک "هوا خوری " را توصیف می کند ، جهنمی تصویر می شود که فراهم کنندگانش زحمت زیادی برای ایجاد این شرایط هولناک کشیده اند تا زندانیان لحظه ای احساس آرامش نداشته باشند.
در گفتگو ئی با ژیلا بنی یعقوب نویسنده کتاب ، وی تاکید می کند که علیرغم ادعای مسئولان بند 209 ، این زندان بمراتب بدتر از آن زندان عمومی بوده است که بعدها نویسنده یک سال محکومیت زندانش را در آنجا گذرانده است. او بویژه از بی خبری مطلق در دوران اسارت در بند 209 می گوید که بدترین شکنجه است.
در پاسخ به پرسش دیگری درباره وضعیت کلافگی بازجویان – که گویا وظیفه داشته اند بهانه های مختلفی برای توجیه مجازات اقدامات کاملاً قانونی و مسالمت امیز زنان بتراشند- ژیلا بنی یعقوب به تاکید پاسخ می دهد که فعالان جنبش زنان روحیه بسیار قوی از خود نشان می دادند و " من بارها و بارها عجز ماموران را در رده های مختلف می دیدم." البته کتاب نیز لحضات بی نظیری از روحیه بالا و حاضر جوابی زنان در مقابله با مسئولان را به تصویر کشیده است . 
علاوه بر این درباره روحیه مبارزه جویانه زنان در بند نیز ژیلا بنی یعقوب حرف های زیادی برای گفتن دارد. او شرح می دهد که زنان – محبوس در سلولهای جداگانه- با استفاده از هر فرصتی دستجمعی سرود می خواندند و شعار می دادند. 
بنی یعقوب در این گفتگو از مردانی که در بند 209 بخش مردها محبوس بوده اند و او بعدها انها را دیده است نقل می کند که صدای سرود ها و شعاردادن های زنان نقش بسیار خوبی در بالا بردن روحیه مردان زندانی داشته است.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر