۱۳۹۳ مرداد ۹, پنجشنبه

وطن من اسیراس




آه اگر بى خردان ما بجاى خروار ها ادعا، يك ارزن فضيلت و تقوى داشتند!
اگر بى خردان "خودآگاه پندار" سال سياه ٥٧ شرف و فهم خواندن و درك اين شعر را داشتند كه حكايت مصيبت آخوندسالارى و دمبالچه نامبارك هميشگى آخوند، اراذل و اوباش عارى از وجدان و تعقل درگذشته نه چندان دور ايران بود، و روشن ضمير راستين "ملك الشعراى بهار" چنين روان و آگاهانه سروده و براى روشنفكر نامسئول معاصر بميراث گذاشته بود تا خير سرش چيزى از تاريخ خود ياد بگيرد،
اگر همين بى خردان بجاى اتلاف عمر و وقت پاى جفنگيات شريعتى و آل احمد و بله آسيد روح اله و آخوندك هاى كمونيست پناه همراه با چاشنى لايتچسبك چه گوارا و همقطار و هم پشم او كاسترو و استالين و نفتالين!! و بله حتى انور خوجه فلك زده در آلبانى تيره روز، اوقاتشان راصرف خواندن و درك همين شعر جاويدان و يا دو خط از نوشته هاى دو صادق راستين همه دوران ها "هدايت و چوبك" كرده و در ضمن بطمع وعده بيگانگان از حول حليم در ديگ حرص و آز و خيانت نيافتاده بودند، كه غاز تخم طلاى خودرا بسوداى گنج نابرده رنج، سرببرند،
شايد كه نه قطعا،
امروز ايران ما ايرانى نيك بخت تر بود. غريبستان ها آكنده از ايرانى سرگردان نبود،
و دنياى ما و جامعه بشرى روزگارى آسوده تر و فارغ ازين عقب گرد ننگين مذهبى را تجربه ميكرد،
وشايد بشريت تا اين حد شاهد خطرآفرينى و گذر از خط قرمز هاى هرروزه توسط جماعت كله پوك نبود كه هر روز شمارشان و مناطق عرض اندامشان زياد تر ميشود.
آه اگر بى خردان ما بجاى خروارها ادعاى فضل، يك ارزن فضيلت و تقوى داشتند.
آه اگر اين قوم پرمدعا بخود زحمت خواندن و فهم همين دوخط شعر را داده بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر