۱۳۹۴ مرداد ۶, سه‌شنبه

اعتراض وزیر بهداشت ایران به بازداشت یک پزشک در هنگام درمان بیمار


تجمع شماری از پزشکان در شیراز در اعتراض به بازداشت فروغ رزمجویی، پزشک جراح.

حسن قاضی‌زاده هاشمی، وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی به بازداشت فروغ رزمجویی، جراح و دستبند زدن به او هنگام درمان بیمار اعتراض کرد.
وزیر بهداشت در گفت‌وگویی تلفنی با صادق آملی لاریجانی، رئیس قوه قضائیه خواهان رسیدگی به موضوع شد.
هاشمی بازداشت این پزشک را «خلاف قانون» دانسته و خواهان برخورد قضایی با مأمور «خطاکار» شده است.
روز یکشنبه چهارم مرداد فردی را که با ضربات چاقو مجروح شده بود به بیمارستان ممسنی فارس منتقل کرده‌اند و فروغ رزمجویی نیز به مداوای وی مشغول می‌شود.
این پزشک پس از انجام اقدامات درمانی، با مراجعه به ایستگاه پرستاری مشغول نوشتن پرونده فرد مضروب می‌شود که در این هنگام بازپرس پرونده وارد بیمارستان می‌شود و از رزمجویی می‌خواهد که بر سر فرد مجروح حاضر شود اما این پزشک می‌گوید که تمام اقدامات درمانی انجام شده و نیازی به حضور پزشک بر بالین بیمار نیست.
فروغ رزمجویی در ادامه از بازپرس می‌خواهد که در امور پزشکی دخالت نکند. بازپرس نیز بلافاصله دستور بازداشت و انتقال این پزشک را می‌دهد.
این پزشک چند ساعت در بازداشتگاه نگهداری می‌شود تا این‌که با دخالت مقامات قضایی فارس از بازداشتگاه آزاد می‌‌گردد.
به دنبال این رویداد، شماری از پزشکان روز دوشنبه در اعتراض به این بازداشت در شیراز دست به تجمع اعتراضی زدند.
در همین حال محمدهادی ایمانیه، رئیس دانشگاه علوم پرشکی شیراز نیز گفته: «بعد از وقوع این رویداد، رئیس کل دادگستری فارس شخصاً دستور پیگیری داد و نسبت به آزادی پزشک جراح اقدام شد.»
به گفته ایمانیه، با پیگیری قضایی «افراد خاطی» در این جریان شناسایی و مجازات می‌شوند.

سخنگوی دولت: آنچه از تخلفات دولت احمدی‌نژاد گفته شده یک از هزاران بوده



ahmadinejad

محمدباقر نوبخت، سخنگوی دولت، نسبت به شکایت محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور پیشین ایران از اسحاق جهانگیری، رئیس ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی، واکنش نشان داد. او گفت تخلفات گذشته چنان بوده که مسائل گفته شده تنها یک از هزاران بوده است.
 سخنگوی دولت روز سه‌شنبه ششم مردادماه در نشست رسانه‌ای خود از محمود احمدی‌نژاد خواست تا مسئولیت تخلفات گذشته را بپذیرد. او گفت: «خوشحال می‌شویم اگر رئیس دولت قبل مسئولیت تخلفات گذشته، مثل تخلفات امثال بابک زنجانی را بپذیرد.»
بابک زنجانی به اتهام پرداخت نکردن بدهی هشت هزار و ۶۰۰ میلیارد تومانی خود به وزارت نفت، دی‌ماه سال ۱۳۹۲بازداشت شد و هنوز در زندان است.
محمدباقر نوبخت گفت دولت یازدهم در آغاز کار به دلیل مشکلات اقتصادی نمی‌توانست وقت کشور را صرف «این دعواها» کند اما مدارکی را که در مورد تخلفات دولت قبلی در دست داشت به قوه قضائیه داد.
نوبخت افزود اسحاق جهانگیری در ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی بر حسب جایگاهی که دارد اطلاعات بسیاری از این تخلفات دارد.
سخنگوی دولت گفت: «آن‌چه تاکنون اعلام شده یک از هزاران بوده، چرا که ما نمی‌خواستیم این بحث‌ها را رسانه‌ای کنیم. از این دوستان می‌خواهیم که دفاعیات خود را به  قوه قضائیه منعکس کنند، ما هم آنچه را داوری و قضاوت دادگاه‌ها و محاکم قضایی باشد، پذیرا هستیم.»
دو روز پیش عادل حیدری، وکیل محمود احمدی‌نژاد از شکایت موکل خود از اسحاق جهانگیری خبر داد. او گفت جهانگیری با هدف «تخریب باورهای مردم و تشویش در اذهان عمومی، اقدام به طرح اتهامات بی‌اساس علیه دولت قبل کرده است».
وکیل احمدی‌نژاد همچنین افزود موکلش تاکنون در برابر این اتهامات «سکوت وحدت‌بخش» پیشه کرده بود اما برخی چنین پنداشتند که «گویا هیچ پاسخی در برابر اتهامات مطروحه وجود ندارد».
با این حال عادل حیدری گفت: «در موافقت با درخواست‌های مکرر مردم، تصمیم گرفته شد تا علیه اتهام‌زنندگان در دستگاه قضایی اقامه دعوی شود.»
در پی این اظهارات، بلافاصله در روز یکشنبه چهارم مرداد دفتر اسحاق جهانگیری اعلام کرد که از شکایت احمدی‌نژاد «استقبال» می‌کند.
در اطلاعیه‌ای دفتر جهانگیری گفت: «از طرح شکایت آقای احمدی‌نژاد در دستگاه قضایی استقبال کرده و مستندات تخلفات و سوء مدیریت‌های آقای احمدی‌نژاد را به مرجع قضایی تسلیم خواهیم کرد.»
محمود احمدی‌نژاد زمانی که رئیس‌جمهور ایران بود بارها گفته بود که دولتش، دولت «پاک‌دستان» است اما پس از پایان دوران ریاست جمهوری‌اش موارد متعددی از تخلفات مالی در این دوران رو شد؛ از جمله فساد ٣٢ میلیاردی در صندوق رفاه دانشجویی وزارت علوم، گم شدن سه دکل نفتی، واریز ۱۶ میلیارد تومانی از حساب دولت به حساب شخصی دانشگاه ایرانیان، تخلف ۹ هزار میلیارد تومانی در فرودگاه قدیم قشم، رشوه ۳۰ هزار ریالی ناظران ساخت مسکن مهر برای تأیید هر یک متر بنا، وصول نشدن شش گونی چک در مناطق آزاد، واگذاری رایگان ۲۰ هکتار از اراضی منطقه آزاد قشم، سرقت شش کشتی در مناطق آزاد،  تخلف چهار هزار میلیارد تومانی در بندر درگهان، و…

فروش واستفاده جنسی از كودكان كاردروازه‌غار!






این بچه‌ها فقط ابزار هستند. با آنها پول مصرف مواد مخدر را درمی‌آورند، خیلی راحت بچه‌هایشان را به همدیگر قرض می‌دهند و حتی می‌فروشند.


قانون نوشت:

 كودكان كار؛ دو كلمه كه وقتی در كنار هم می‌نشینند آهنگ بیان تركیب آنها راحت و شیرین است، اما در میان ماشین‌های پشتِ چراغ‌قرمزها، در اتوبوس‌ها، مترو، خیابان‌ها و بسیاری جاهای دیگر تصاویر دل‌آزار و ناخوشایندی را به پیشِ چشم هر كدام از ما می‌تواند تصویر كند. این روزها تصور خیابان‌های بدون كودكان كار در شهری كه زندگی می‌كنیم آرزو و خواستی است دور از دسترس.
اما این بچه‌های كم‌سن‌و‌سالی كه با بسته‌های دستمال، آدامس، گردو، فال، جوراب و بسیاری جنس‌های كم‌ارزش و‌ بی‌ارزش دیگر وقتی بالِ پیراهن آدم را بگیرند ول‌كن نیستند و چه خریدار جنس‌هایشان باشیم چه نباشیم، در روز با آنها مواجه خواهیم شد، زندگی كودكانه‌شان چگونه است؟ از كجا می‌آیند، زندگی‌شان چگونه است، بازی و تفریحشان چیست؟ كجا مدرسه می‌روند، چرا و برای چه كسی كار می‌كنند؟


خیلی دور، خیلی نزدیك
مترو شوش، خیابان خیام جنوبی؛ كوچه‌های تنگ و باریكی كه آدمی را از هیاهوی باركِش‌ها و كارتن‌ها و فضای بازار جدا می‌كند و روی دیگری از زندگی در این محله را به نمایش می‌گذارد. در یكی از همین كوچه‌های تودرتو و بن‌بست، چند جوان دانشجو با حمایت جمعیت خیریه امام‌ علی‌(ع) بسیاری از این كودكان را گردِ هم آورده‌اند تا در دو اتاق كوچك اجاره‌ای مدرسه را تجربه كنند.


بچه‌هایی كه هر كدام زخمی بر دست و پا دارند؛ با چهره‌هایی به دور از تقلاهای ساختگی برای فروش جنس‌هایشان؛ با دست‌هایی كه گردوشكنی آنها را سیاه كرده، قلم به دست می‌گیرند تا یاد بگیرند كه با «میم» به غیر از معتاد می‌توان مادر هم نوشت؛ حتی اگر طلاق گرفته باشد، حتی اگر معتاد باشد.
زیور، زینب، فاطمه‌زهرا، علی، امیر، سونیا بچه‌های كار هستند، كودكان اعتیاد و كودكان زندگی سخت. به گفته عاطفه صحرایی دانشجویی كه داوطلبانه برای آموزش این بچه‌ها هفته‌ای سه روز به این مركز می‌آید، والدین بیشتر این بچه‌ها معتاد هستند. «در دروازه غار سخت است كه پدر و مادری پیدا كنید كه معتاد نباشند، درآمد كار این بچه‌ها هم صرف اعتیاد والدین می‌شود.»


وقتی از فاطمه كه گوشه لبش زخم بزرگی دارد می‌پرسم كه پدرت چه‌كاره است در جواب می‌گوید: «چیزی نمی‌كشد!» به نظر می‌آید سؤالی كه بیشتر در ارتباط با پدر از او پرسیده شده، این بوده كه آیا پدرت معتاد است یا خیر؟!
فاطمه می‌گوید در مترو مولوی دستمال می‌فروشد، خوش‌شانس باشد روزی دو بسته می‌فروشد. پولش را هم در پایان روز به پدرش می‌دهد. زینب گردو می‌شكند، وقتی سؤال كلیشه‌ای دوست‌داشتن یا نداشتن این كار را از او می‌پرسم، كودكانه شكایت می‌كند كه اصلاً این كار را دوست ندارد: «دست آدم درد می‌آید، دستم پاره می‌شود.»
اما به نظر می‌آید سلامتی این بچه‌ها آخرین چیزی است كه پدر و مادرها به آن فكر می‌كنند.

واحدی، كه مسئولیت اداره این مركز را بر عهده دارد به قانون می‌گوید: «بارها پیش آمده كه بچه‌ها به مركز آمده‌اند و جای سوختگی روی پاهای آنها و یا زخم‌هایی روی بدنشان بوده است. یا روی ذغال و منقل پدر و مادرشان پا گذاشته‌اند و یا مورد خشونت آنها قرار گرفته‌اند. اینجا بچه‌هایی داریم كه بعد از تولد كه واكسن زده‌اند دیگر هیچ واكسنی را نزده‌اند و هیچ‌وقت برای درمان هم به دكتر برده نمی‌شوند.»

 گزارش چندرسانه‌ای كودكان كار دروازه‌غار

بچه‌هایی كه چیزی برای فروختن ندارند دستشان را جلوی رهگذران پیاده‌روها و یا مسافران مترو دراز می‌كنند. زیور می‌گوید با برادرش می‌روند گدایی. پول این گدایی هم خرج دود پدری می‌شود كه به گفته او «مریض است و در خانه افتاده است.»
یكی از معلمان مركز عكسی را از یك كودك به ما نشان می‌دهد كه قسمتی از موهایش تراشیده شده است. او می‌گوید موهای این بچه‌ها را این‌گونه می‌تراشند تا هنگام فروش مواد راحت‌تر تشخیص داده شوند. یك الگوی ساده برای بالابردن فروش مواد از طریق بچه‌هایی كه فقط شب كه به خانه می‌روند باید دست پر باشند تا كتك كمتری بخورند.




اداره كردن این بچه‌ها و نگه داشتن آنها در كلاس، كاری طاقت‌فرساست. بچه‌هایی كه یاد گرفته‌اند در جامعه برای فروختن جنس‌هایشان و یا پول گرفتن از دیگران هر ترفندی را به‌كار گیرند بسیار پرخاش‌گر و تهاجمی هستند. اما یك وعده غذای گرم برای بیشتر آنها انگیزه خوبی است كه حتماً كلاس‌ها را شركت كنند. موهای رنگ‌پریده آنها حكایت از سوءتغذیه شدید این كودكان دارد. بچه‌هایی كه هفته‌ای سه وعده غذای گرم را احتمالاً تنها در همین مدرسه كوچك می‌خورند، نشانه‌های بارز فقر ویتامین و آهن و بسیاری مشكلات سلامتی دیگر را در اندام نحیفشان می‌توان دید.


كرایه ‌دادن و فروش كودكان
خیلی از كودكان كار در محله دروازه‌غار، فاقد شناسنامه هستند. یكی از اهالی محل می‌گوید: «پدر و مادر این بچه‌ها اكثراً شناسنامه ندارند. بچه‌هایشان را هم در شناسنامه برادر و یا خواهر همدیگر ثبت می‌كنند.»
برای والدینی كه خود كودكی مشابه‌ای را از سر گذرانده‌اند، این بچه‌ها فقط ابزار هستند. با آنها پول مصرف مواد مخدر را درمی‌آورند، خیلی راحت بچه‌هایشان را به همدیگر قرض می‌دهند و حتی می‌فروشند.
واحدی می‌گوید: «خیلی وقت‌ها بچه‌ها را به همسایه‌ها و یا فامیل كرایه می‌دهند تا برای آنها گدایی كنند. اما مشكل بدتر این است كه از آنها هر نوع سوءاستفاده دیگری هم می‌شود. دختر یازده‌ساله‌ای را در همین مركز داریم كه پیرمرد 70 ساله‌ای در ازای روزی 5 هزار تومان از او سوءاستفاده می‌كند. برای خانواده هم تنها همان پولی كه به خانه می‌برد مهم است.»

وقتی این بچه‌ها از خانه‌ای كه هیچ شباهتی به مدرسه ندارد اما معلمانش با عشق به آنها یاد می‌دهند كه با میم چه كلماتی را می‌توان نوشت خارج می‌شوند، راهی كوچه‌ پس‌كوچه‌هایی می‌شوند كه خیلی راحت می‌توان اعتیاد، فقر و هزار معضل دیگر را در جای‌جای آنها دید. در گوشه‌ای جوانی در حال تزریق مواد است، زنی جوان اما معتاد بر سر قیمت موادی كه خریده جروبحث می‌كند و كودكان دروازه غار در این میان به بازی مشغول می‌شوند تا فردا یك روز كاری دیگر را شروع كنند

سی و دومین روز بازداشت دبیر کل


esmail abdi

 اسماعیل عبدی دبیر کل بازداشت شده ی کانون صنفی معلمان ایران “تهران” که از ششم تیر در بازداشت به سر می برد، روز یکشنبه و در ۳۰ امین روز بازداشت اش با خانواده تماس تلفنی داشت.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از حقوق معلم و کارگر، این تماس پس از جلسه ی بازپرسی روز چهارشنبه ۳۱ ام تیر و تماس تلفنی پنجشنبه یکم مرداد با مادرش انجام می گرفت. به گفته همسرش اسماعیل از روحیه خوبی برخوردار بود و صدای رسایش از تندرستی او حکایت می کرد.
خانم عبدی از دندان درد همسرش می پرسد و ادامه درمان آن، که دبیر کل هزینه پر کردن آن در زندان، را زیاد دانسته و به خاطر آن که فعلا دردی ندارد، ادامه درمان را به بیرون از زندان موکول کرده است، پدر مبینا،امیر حسین و ماندانا کوچلو می گوید در بند عمومی است و به خاطر آن که جلسه های بازپرسی پایان نیافته است باید در بازداشت بماند.
خانم عبدی خاطر نشان کرد که گویا سه شنبه ۶ مرداد جلسه های بازپرسی ادامه می یابد و بنا بر وعده بازپرس احتمال آزادی او در هفته آینده بسیار زیاد خواهد بود.
اسماعیل عبدی عضو ارشد کانون صنفی معلمان ایران و دبیر ریاضی شهرستان اسلام شهر، امروز ششم مرداد، سی و دومین روز بازداشت اش را می گذراند، به گفته او اتهامش سازماندهی تجمع غیر قانونی و شرکت در آن است.
عبدی پس از آن که از سفرش به ارمنستان برای شرکت در همایش “آموزش جهانی” در کانادا جلو گیری شد به دادسرای اوین فراخوانده شد و پس از چند ساعت با قرار بازداشت در زندان اوین نگهداشته شد.
فرهنگیان کشور با توجه به آن که عبدی نخستین بازداشتی پس از اعتراض های یک سال گذشته بود در ۳۱ ام تیر قصد برگزاری گردهمایی اعتراضی به این بازداشت را داشتند که نیروهای امنیتی و انتظامی از آن جلو گیری کردند و در این بین بیش از ۱۵۰ معلم بازداشت و پس از چندین ساعت آزاد شدند.
امید است که بنا به وعده های داده شده به زودی شاهد آزادی این کنشگر پر توان و تلاشگر صنفی باشیم.

معاونت زنان ریاست جمهوری از خانواده اعدامی‌ها حمایت می کند


khanevadey edami

 معاون برنامه‌ریزی و هماهنگی معاونت زنان و خانواده ریاست جمهوری با تاکید براینکه در تلاش هستیم تا طرح حمایت از خانواده معدومان را در برنامه ششم بگنجانیم، گفت که اگر برنامه ریزی و ساماندهی صحیحی از موضوع صورت نگیرد، آینده با پیامدهای بدتری مواجه خواهیم شد.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایسنا، اطهره نژادی در جلسه انجمن حمایت از زندانیان و در حاشیه بازدید سه ساعته از بند نسوان زندان مرکزی، با تاکید بر اینکه در برنامه‌ریزی‌ها به جای پیشگیری متاسفانه منفعلانه عمل می شود، افزود: “دو طرح ملی برنامه ریزی مشترک دستگاههای مختلف در زمینه مدیریت مصرف منابع و ساماندهی زنان آسیب دیده و آسیب پذیر، در هفته آینده کلید می خورد”.
وی با اشاره به اینکه به یک بانک اطلاعاتی دقیق از خانواده معدومین نیازمندیم، ادامه داد: “معاونت زنان و خانواده ریاست جمهوری آمادگی دارد تا یک پروژه حمایتی با انجمن حمایت از زندانیان به عنوان یک NGO اجرا کند، چرا که همگان در برابر خانواده زندانیان مسئول هستیم لذا این خانواده ها باید شناسایی و مورد حمایت بیش از پیش قرار گیرند”.
نژادی گفت: “در گذشته روند این چنین بود که معاونت زنان و خانواده ریاست جمهوری کاری حمایتی در استانها انجام می داد اما آن را دنبال نمی کرد، اکنون بحث پایش صورت گرفته تا ساماندهی و برنامه ریزی بهتر و کامل تری در این زمینه صورت گیرد”.
وی با تاکید براینکه بیشتر بانوانی که اکنون در زندان به سر می برند، آسیب دیده و حمل کننده مواد مخدر می باشند، افزود: “اگر می‌خواهیم دردی از مردم جامعه را دوا کنیم باید از خود آنها کمک گرفته و از منظر برنامه‌ریزی صحیح به آنها کمک کنیم”.

وضعیت جسمی نامناسب پوریا ابراهیمی و عدم دسترسی به دارو


pooria ebrahimi

– پوریا ابراهیمی فعال مدنی زندانی دیروز در پی عود بیماری تنفسی و عدم دسترسی به داروی آسم راهی بهداری زندان اوین شد.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این فعال مدنی زندانی که به دلیل ابتلا به بیماری آسم از اسپری ویژه استفاده می کند با عدم همکاری مسئولین زندان امکان دسترسی به این دارو را طی چند روز گذشته نداشته است و انتقال وی به بهداری زندان نیز به دلیل فقدان امکانات و دارو بی نتیجه بوده است.
پوریا ابراهیمی متولد ۱۳۷۳ که سابقه بازداشت و زندانی شدن قبلی نیز دارد، نوزدهم خرداد ماه بازداشت شد و ۲۷ خرداد ماه با اتهاماتی نظیر تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی در شعبه ۶ دادسرای اوین تفهیم اتهام شد، وی پس از بیست روز نگهداری در بند ۲۰۹ با پایان یافتن دوره بازجویی به بند هشت زندان اوین منتقل شد.
این فعال مدنی زندانی پیشتر نیز به اتهام تبلیغ علیه نظام، یک سال را در بند ۳۵۰ زندان اوین متحمل حبس شده بود.
به گزارش منابع هرانا، بند ۸ در حال حاضر یکی از بدترین بندهای زندان اوین است که تعداد زیادی از زندانیان سیاسی بر خلاف اصل تفکیک جرائم و در ازدحام همراه با مجرمین غیرسیاسی و بعضا خطرناک، در آن نگهداری می شوند و اعتراضات مکرر زندانیان و خانواده های آن ها نیز تا کنون بی نتیجه بوده است.

۱۳۹۴ مرداد ۵, دوشنبه

کودکانی که فروخته‌ می‌شوند؛ از ۴۰۰ هزار تومان تا هشت میلیون‌

تنها داعش نیست که کودکانش را می‌فروشد؛ تهران، ساری، آمل و دهها شهر دیگر که هنوز کسی از آنها خبر ندارد، شاهد فروش کودکان هستند. قیمت: از ۴۰۰ هزار تومانی که به مادر و پدر می‌رسد تا هفت هشت میلیونی که جیب دلال را پر می‌کند.
سال گذشته اعلام قانون داعش در خصوص تعیین نرخ فروش زنان و دختران ایزدی و مسیحی، موجب نگرانی جامعه‌ جهانی، علمای دینی و سازمان های غیر دولتی و مدافع حقوق زنان شد و این اقدام را اقدامی غیرانسانی دانستند. بر اساس بیانیه‌ داعش اعلام شده است، دسته بیت المال-دارایی مقرر کرد قیمت فروش این زنان و دختران اعلام شود تا هر کسی مطابق این قانون خریدها را انجام دهد و متخلفین نیز به دار آویخته می شوند.
قیمت‌های فروش انسان توسط داعش کمی‌ با فروش کودکان در جمهوری اسلامی متفاوت است:
زن میانسال ۳۰ تا ۴۰ سال(ایزدی و مسیحی): ۷۵ هزار دینار
زن جوان ۲۰ تا ۳۰ سال(ایزدی و مسیحی): ۱۰۰ هزار دینار
دختر به سن تکلیف رسیده ۱۰ تا ۲۰ سال(ایزدی و مسیحی): ۱۵۰ هزار دینار
زن مسن ۴۰ تا ۵۰ سال(ایزدی و مسیحی): ۵۰ هزار دینار
کودک یک تا ۹ سال(ایزدی و مسیحی): ۲۰۰ هزار دینار
بهمن ماه سال ۱۳۹۲ بود که روزنامه اعتماد گزارشی تکان‌دهنده از خرید و فروش کودکان در محله دروازه غار تهران منتشر کرد. "از صد هزار تومان تا پنج ميليون تومان"، قیمت کودکانی است که بنا بر این گزارش در دروازه غار خرید و فروش می‌شوند.
روزنامه شهروند نیز همین امروز چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴گزارشی منتشر کرده از خرید و فروش کودکان در آمل و ساری.
گزارش کامل در سایت دویچه وله:

مرگ گروگان ۹ ساله سیستانی در بیمارستان

پسر ۹ ساله‌ای که ۲‌ماه قبل در زابل ربوده شده و برای آزادی‌اش ۹۰۰میلیون تومان باج خواهی شده بود بعد از یک هفته تحمل جراحات شکنجه در بیمارستان جان خود را از دست داد.
این پسر ۹ساله که مهدی نام داشت روز ۲۸اردیبهشت‌ماه از نزدیکی خانه‌شان در منطقه میرحسینی زابل ربوده شد و چند ساعت بعد مردی ناشناس با پدرش تماس گرفت و برای آزادی او درخواست ۹۰۰میلیون تومان کرد. رایزنی برای آزادی مهدی حدود ۲‌ماه طول کشید و آدم ربایان که مدام صدای ناله‌های پسر نوجوان را در تماس‌های تلفنی برای خانواده‌اش پخش می‌کردند به‌طور ناگهانی به تماس های‌شان پایان دادند تا اینکه روز ۲۵تیرماه پیکر نیمه جان مهدی را درحالی‌که به‌شدت او را شکنجه کرده بودند در یکی از خیابان‌های شهر رها کردند.
به این ترتیب وی به بیمارستان منتقل شد و به‌دلیل شدت جراحات در بخش مراقبت‌های ویژه قرار گرفت. نقاط مختلف بدن او به‌شدت سوزانده و آسیب زیادی به مغز و صورتش وارد شده بود. پزشکان تلاش کردند وی را نجات دهند اما بامداد دیروز او جانش را از دست داد.
پدر مهدی در این‌باره به همشهری گفت: ساعت ۲بامداد جمعه پزشکان گفتند پسرم به‌دلیل ضایعات مغزی فوت شده است. پسرم مظلومانه و بی‌گناه کشته شد و از مسئولان قضایی و انتظامی انتظار دارم قاتلان پسرم را دستگیر و مجازات کنند. ۳روز قبل ابوالفضل نجفی، دادستان زابل از دستگیری ۲مظنون در این‌باره خبر داده بود.
کلمه

مریم شفیع پور: بازجو به دروغ گفت مادرم فوت کرده


مریم شفیع پور تنها چند روز است که با پایان محکومیت ۲ ساله اش از زندان آزاد شده اما بیش و پیش از آنکه بخواهد از خود حرفی بزند تاکید دارد از وضعیت زنانی بگوید که در بند نسوان زنان اوین زندانی هستند واز شرایط زندگی در این بند؛زندانیان سیاسی زن که سهم شان از کودکان و فرزندان شان تنها ۲۴ ساعت در ۳۶۵ روز است، از تلفن محروم اند و یک هفته در میان امکان ملاقات نیم ساعته با آنها را دارند. از فریبا کمال آبادی می گوید که هنگام بازداشت دخترش کودکی ۱۲ ساله بود و حالا دیگر زنی است جوان که ازدواج کرده؛ از نرگس محمدی، فاران حسامی، مهوش شهریاری و مادرانی که به خاطر فعالیت های مدنی، دانشجویی یا اعتقادات دینی و عقیدتی در زندان به سر می برند و از کودکان شان به عنوان گروگان استفاده می شود. 
او، دانشجوی محروم از تحصیل و فعال دانشجویی است که ۵ مرداد ۹۲ بازداشت و ۲۵ تیر امسال از زندان آزاد شد. او درباره حکم اش می گوید: حکم من ۷ سال بود که رفت تجدیدنظر شد ۴ سال. یکسال هم حکم تعلیقی داشتم که گفتند آن را هم اجرا می کنند. یعنی ۵ سال می شد اما براساس ماده ۱۳۴ حکم پرونده من در اجرا شد ۲ سال. و با پایان محکومیت ام از زندان آزاد شدم. 

چی شد بازداشت شدی؟ اتهاماتی که زدند و مبنای حکم تو قرار گرفت چی بود؟ 
من که بازداشت شدم، حکم اجتماع و تبانی زدند.می گفتند با اعضای خانواده کروبی. اما ثابت نشد و همین طور مدام فقط اسامی افراد را عوض میکردند، یعنی افراد مختلف را اسم می آوردند که با اینها اجتماع و تبانی کرده ای و.. بحث بازجوی من کلا این بود که تو باید با ما همکاری کنی، صراحتا میگفت تو کارهایی کرده ای که ما نمی دانیم و خودت باید بگویی. 
روال این است که می روند تحقیق می کنند و بعد طرف را می گیرند و بازجویی می کنند اما مرا گرفته بودند. نمی دانم پشت این قضیه چی بود، می خواستند پرونده سازی کنند یا چی. من یک پرونده ۸۸ داشتم که از دادگاه قزوین حکم یکسال تعلیقی گرفته بودم. این بار حتی نکرده بودند تحقیق کنند ببینند من پرونده دارم یا نه. اواسط بازجویی های من فهمیدند من پرونده دارم. نمی دانم واقعا می خواستند چکار کنند این همه آدم توی پرونده من آوردند و بردند؛ از بچه های داخل و خارج،به کجا می خواستند برسند واقعا نمی دانم. 
اجتماع و تبانی را در نهایت با ۲ نفر از بچه های خارج از کشور بستند. من به قاضی می گفتم خب ما چیکار کردیم؟ مثلا رفتیم پارک تاب بازی کردیم. می خندید. یعنی اجتماع و تبانی من با ۲ آدمی که مصداقی هم وجود نداشت در پرونده. برای خودشان هم خیلی جالب بود که پرونده ای که هیچ چیزی نداشته و نبوده،چرا اینقدر مانور دادند و اذیت کردند. خود من با یکسری از افراد سیستم قضایی برخورد داشتم که یکی شان به من می گفت پرونده تو خنده دار است. برای خود من هم عجیب بود واقعا. 

دردوران بازداشت کلا ۲۰۹ بودی؟ تا حکم صادر و به بند عمومی منتقل شدی. ۲۰۹ چطور بود؟ 
من کلا ۶۵ روز ۲۰۹ بودم و حدودا سی و چند روز انفرادی. بعد مثلا یک دختر از فیلیپین آورده بودند آنجا با من هم سلول که برای مواد بازداشت شده بود، همین طور.. 
یکسری سختگیری های عجیب و غریب بود که من نمی فهمیدم یعنی چی. به خاطر شرایط فوق العاده کثیف آنجا غده لنفاوی من به شدت مشکل داشت و نمی توانستم راه هم بروم. یک آقایی که ارشد آنجا بود آمد توضیح دادم که موکت ها هم بوی تعفن می دهد. قرار شد برطرف کنند. بعد گفتم درد دارم باید دکتر بروم غده لنفاوی ام اذیت می کند. مراقب آمد، به من گفت استخوانت است،هیچ چیزی نیست و منتقل نکردند دکتر. درد شدیدی داشتم ولی فقط روزی فقط یک ژلوفن می توانستم دریافت کنم. 

به همین خاطر به بیمارستان منتقل شده بودی؟ خانواده ات اعلام کردند وقتی برای ملاقات مراجعه کرده بودند به آنها گفته شده بود بیمارستان هستی. 
به خانواده ام این را گفته بودند که اذیت شان کنند چون اصلا مرا بیمارستان نبرده بودند. به خانواده من گفته بودند مرا برده اند بیمارستان تجریش. دروغ گفته بودند. مرا بهداری هم نمی بردند، چه برسد به بیمارستان. خود مراقب می آمد می پرسید حالتان چطور است؟ علائم بیماری تان چیست؟ بعد می رفت به پرستار بهداری می گفت و او اگر صلاح می دید ما را می بردند و دکتر ما را می دید. مرا یکبار بیشتر نبردند. 

وقتی به خانواده ات به دروغ گفتند بیمارستان هستی در چه شرایطی بودی؟ چه وضعیتی داشتی در زندان؟
همان روزها بکبار بازجو مرا خواست و شروع کرد به فیلم بازی کردن. یعنی موبایل اش را گرفته بود راه می رفت حرف می زد با استرس و.. که الان من چگونه این را بگویم و الان می شکند و.. بعد بالاخره آمد سراغ من و گفت که خانم شفیع پور متاسفانه مادرتان فوت کرده فردا با مامور اعزام تان می کنیم برای مراسم. 

آن وقت چه حسی داشتی؟ 
می دانستم دروغ می گوید،خیلی ضایع و تابلو بود ولی وقتی رفتم توی سلولم و خوابم برد صبح که بلند شدم سمت راست بدنم حرکت نمی کرد. نمی دانم آن فضا.. می دانستم دروغ می گوید اما.. فضای خیلی بدی بود. مامورها فهمیدند و باز هم مرا دکتر نبردند. مثل اینکه به بازجو اعتراض کرده بودند. اما همان موقع ها دادستانی اوین برای اینکه خانواده مرا بترسانند به دروغ گفته بودند که خواهر شما را برای پرونده اختلاس گرفته ایم با ۱۸ نفر دیگر. یعنی عضو رسمی قضایی به خانواده من دروغ گفته بود که آنها را بترساند پی گیری نکنند. 

کی فهمیدی چنین دروغ هایی به خانواده ات گفته شده؟ منظورم قضیه بیمارستان است. 
من وقتی به بند عمومی منتقل شدم متوجه شدم،در ملاقات خواهرم به من گفت. خیلی عجیب بود. ما را حتی بهداری نمی بردند، در مقطعی یک خانمی را به سلول من آورده بودند که دچار حمله های شدید می شد، قبلش ناراحت بود و فشارش مدام می افتاد. واقعا حالش بد بود. بعد از کلی مشت زدن به در می آمدند در را باز می کردند...اصلا خیلی کم دکتر می بردند. سیستم جالبی نیست، نه بهداشتی و درمانی و...حتی بازپرس هم سیستم بهداشتی و درمانی آنجا را مسخره میکرد. 

گفتند مادرت فوت کرده بعد اجازه تماس دادند؟
من ۲۷ مرداد رفتم پیش بازپرس که گفت آزاد می شوی و.. به من گفت همین جا تلفن بزن به مادرت. من گفتم چرا اینجا بزنم می روم همان جا می زنم، یعنی فکر میکردم کاری بکنم تلفن هایم روی روال بیفتد. اما وقتی رفتم بند، بازجوی من گفت که بازپرس غلط کرده و تو حق تلفن نداری و اجازه نداد. 

یعنی در آن مقطع هم اجازه تلفن ندادند ؟
نه. بازپرس ام آمد، حتی کتبی پرسید که چرا زنگ نمی زنی. گفتم اجازه ندارم. گفت خب همین الان به تو تلفن بدهم زنگ میزنی؟ الان تلفن داری؟ احتمالا بیرون سر و صدا شده بود نمی دانم. 

و بعد چه اتفاقی افتاد؟
۲۷ مرداد که من پدرم را دیدم بازپرس من گفت پرونده ات بسته می شود. پدرم هم آنجا بود یعنی ملاقات با پدرم در حضور آنها بود. گفت پرونده بسته می شود، آزاد می شوی و منع تعقیب می خوری. اما نکردند من از ۲۷ خرداد منتظر بودم اما نشد. 
قاضی اول من پیرعباسی بود وقتی اعتراض نوشتم برای بازداشت موقت. پیرعباسی گفت یک ماه قرار بازداشت صادر کرده اما مرا بیشتر نگاه داشتند. فکر میکنم اتهام عضویت در تشکل های غیرقانونی را اضافه کردند که بتوانند مرا بیشتر نگاه دارند. نمی دانم. 
بازجو، بازپرس را تهدید می کرد، بازپرس او را، کلا عجیب بود همه چیز. من هم سردرگم بودم. خودم هنوز فکر میکنم که چرا مرا بازداشت کردند بعد از آن همه سال و آن هم به این شکل. 

منظور از آن همه سال، ۸۸ است؟
بله من ۸۸ حکم یک سال تعلیق گرفتم. دانشگاه بین المللی قزوین بودم. در آن حکم وزارت اطلاعات قزوین برای من سنگ تمام گذاشته بود؛ ۷ اتهام در پرونده من گذاشته بود به دلیل تجمعات دانشجویی و وبلاگ خودم. در نهایت قاضی یک سال تعلیقی بود. بازجوی من می گفت تمام تلاش ام را می کنم آن را تعزیری بکنم،در پرینت زندانم هم بود که تجمیع شد. بعد از آن نه اطلاعات مرا خواست نه اینکه مشکلی پیش آمد. برای همین اینکه بعد از این همه مدت یکباره و بعد انتخابات ۹۲ بریزند مرا بگیرند خیلی شوک آور بود. 

خب فکر می کنی چرا؟ 
خودم نمی دانم. من حدس می زنم که پروژه وسیع داشتند که دولت عوض شده، فکر نکنید خیلی چیزها عوض شده و.. بازجوی من مدام به من می گفت تو باید همکاری کنی. فکر میکرد من یک دختر جوان هستم، خیلی شیطان هستم و نمی توانم تحمل کنم و می روم به او می گویم باشد هرچه شما بگویید می کنم. از من چنین ذهنیت و چنین برداشتی داشت. 

آن موقع فعالیت ات چی بود؟
ما سازمان جوانان اعتماد ملی فعالیت می کردیم که یک حزب قانونی بود و در چارچوب قانون اما این برای بازجوی من اصلا مهم نبود که من چکار می کنم و با کجا کار می کنم. برای او تنها سناریویی که در ذهن خود داشت مهم بود و فکر میکرد من همکاری میکنم. 

همکاری یعنی چی؟
یعنی تن به اعتراف دروغ دادن و چیزهایی را که آنها می گفتند قبول کنم. من فکر می کنم می خواستند پروژه ای را پیش ببرند. درباره خود من اصلا نمی دانستند حتی مثلا اینکه من عضو اعتماد ملی هستم یا قبلا پرونده و حکم داشته ام. بیشترروی خانواده آقای کروبی حساس بودند. طی یک دادگاه سه ساعته، صلواتی مدام می گفت دختر من هم سن تو است، بگذار من کمک ات کنم و.. گفتم من واقعا حرفی برای گفتن ندارم. چیزی که برداشت کرده بود این بود که من سرپل جنبش دانشجویی با جریان فتنه هستم،صلواتی یک چنین چیزی درآورده بود. اصلا فضا، فضای قابل درکی برای خود من نبود. 

بازجویی ها چطور بود در ۲۰۹؟ کلا رفتارها و.. 
من فکر می کنم اصلا وجود شخصی مثل بازجوی من هرچند مال نهاد دیگری بود و رسمی وزارت نبود ما حضور و و جود او باعث تحمیق سیستم اطلاعاتی امنیتی است. اصلا نمی شد با او حرف زد. مثلا به من می گفت تو با دوستانت خیلی مهربانی با ما هم مهربان باش،همکاری کن. بعد مثلا جلب ترحم می کرد که تو دانشگاه رفته ای دختر باهوشی هستی من درس نخوانده ام و اگر بازجو نباشم نمی توانم هیچ شغلی داشته باشم و.. فوق العاده انسان بی ادب و بدهنی بود و فکر میکرد می تواند چیزهایی را که می خواهد داشته باشد. تهدیدهای مسخره مثلا ۳ بار صورت جلسه را امضا کرد و تهدید کرد با صورت جلسه عدم همکاری حکم تعزیر یعنی شلاق برایم می گیرد می گفت سلولت خیلی بزرگ است می فرستمت سلول کوچک تر. در سلول قرآن و مفاتیح بود،اما به بهانه اینکه می خواهند عوض کنند همان ها را هم از ما گرفتند. چیزهای خیلی چیپ که واقعا در شان وزارت اطلاعات هم نیست. 

الان که به آن روزها و ۲۰۹ و بازجویی ها نگاه میکنی چه فکر میکنی؟
من واقعا دلم برای شان می سوزد. وقتی آدم ها در سطحی نیستند که حتی بتوانند دیالوگ برقرار کنند، به لحاظ فرهنگی واقعا آدم های فقیری هستند، آدم های خوشبختی نیستند. هویت شان در سازمان متبوع شان است و از خودشان هیچ چیزی ندارند. من گاهی اوقات دنبال یک کورسوهای انسانی بودم و نمی یافتم. من در ۲۰۹روزه می گرفتم، بازجو فهمیده بود و مرا به شدت مسخره میکرد. می گفتم یا به یک چیزی اعتقاد داری یا نداری. الان این رفتار یعنی چی؟ به چی اعتقاد داری؟ به مرجع قدرت که امروز یکی است و فردا یکی دیگر؟ چیزی که من از آنها گرفتم همین بود. 

وقتی از ۲۰۹ رفتی بند عمومی با چی مواجه شدی؟ چی دیدی؟ چه حسی داشتی؟
خب راستش را بخواهی در ۲۰۹ فشار خیلی زیاد است، بخصوص بیم و امیدی که به من داده بودند که به زودی آزاد می شوی و پرونده ات بسته می شود و.. بهرحال یک گشایشی بود رفتن به بند عمومی. بچه ها را دیدم و حس ام خیلی عوض شد. تا یکی دوماه حالم خیلی خوب بود. آنجا آدم هایی هستند که می شناسی. می توانی کتاب بخوانی و کارهایی که در خلا ۲۰۹،فکر می کنی از زمان پرت افتاده ای و نمی توانی اما آنجا می توانی ؛ دست کم می توانی خودت را به زندگی بازگردانی. حس خوبی داشتم، بخصوص آدم های آنجا خیلی خوب بودند. هرکسی وارد می شد همه دورش را می گرفتند و سعی می کردند کمک کنند. آن حس انسانیتی که در ۲۰۹ در چشم های تار آدم ها گم می کردی اینجا پیدا کردم. شور و شوق عجیبی داشتم، آدم هایی که خود زیر ضرب هستند و اینقدر خالصانه کمک می کنند، خیلی حس خوبی دارد. 

درباره این آدم ها توضیح بده. در چه شرایطی با هم زندگی می کردید/ می کنند میان دیوارها و …؟
ما آنجا چند مادر داریم که رفتارشان کاملا مادرانه است و همه را با آغوش باز می پذیرند و برای همه مادری می کنند. مثلا از یاران ایران خانم، فریبا کمال آبادی و خانم مهوش شهریاری. من رسما به آنها مادر می گفتم، اینقدر که لطف داشتند و مهربان بودند.هرکسی به قدرتوانش سعی میکرد بار بقیه را هم بردوش بکشد. 

این مادرها در چه شرایطی بودند؟ 
آنجا ۱۰ نفر مادر هستند. ندا مستقیمی که آزاد شد ۱۰ نفر شده اند که ۳ نفرشان بچه زیر ۱۰ سال دارند. هیچ تلفنی نیست. فکر کنید مادر دلشوره می گیرد، نگران می شود، یک تلفن ندارند که فقط صدای بچه های شان را بشنوند. یا مثلا از پارسال متاسفانه ملاقات بچه دارها را کردند یک هفته در میان به جای هفته ای یکبار. چون بچه ها می رفتند مدرسه عملا نمی توانستند در وقت ملاقات بیایند. یعنی مادرها بچه هایشان را دو هفته نمی بینند،تلفن هم که ندارند،آقای دولت آبادی به بند نسوان پیغام داده بود اصلا خانم های بند نسوان بدانند تلفن آنجا هنوز اختراع نشده! این نتیجه و پاسخ پی گیری ها بوده. شرایط خیلی بدی است. من مادر نیستم، نمی توانم بگویم خوب می فهمم اما دلشوره های مادرانه وقی کز می کنند و می روند توی خودشان، عکس های بچه های شان روی زاغه های شان، یک حس خیلی عجیبی است... نمیدانم چطور توصیف کنم. یک مادر را اینقدر از بچه هایش دور کنند. این را می خواهم تاکید کنم که دقیقا برای این زندانی ها، بچه ها گروگان هستند. هرخطایی صورت بگیرد و اتفاقی بیفتد اولین کاری که می کنند ملاقات بچه ها را قطع می کنند. از این نقطه ضعف خیلی راحت سواستفاده می کنند. وقتی بچه ها اعتراض کرده بودند که چرا ملاقات ها را یک هفته در میان کرده اید،گفته بودند مادر و بچه را ول کنی دلشان می خواهد هرروز هم را ببینند! یکسری آدم ها مثل خانم کمال ابادی و خانم شهریاری بیش از ۷ سال است زندان هستند. فریبا وقتی زندان آمد دخترش ترانه ۱۲ سال داشت، مادر زندان بود و ترانه بزرگ شد، مدرسه و دبیرستان و دانشگاه و ازدواج کرد و... این مادر چی کشید؟ بچه ها حساب کرده بودند که از یک سال فقط ۲۴ ساعت ملاقات داریم یعنی ما یک روز از ۳۶۵ روز می توانیم خانواده و بچه های مان را ببینیم. بعد شما تصور کنید یک مادر چه می تواند بکند؟ ما دسته جمعی یک نامه نوشتیم که حداقل اجازه دهید بعد از این همه سال در عروسی دخترش حضور داشته باشد. اول که اصلا خودشان حرف مرخصی را پیش کشیدند، بعد گفتند نه، دوباره گفتند اعزام می کنیم، بعد گفتند نه اعزام می کنیم اما باید دستبند داشته باشد و پا بند داشته باشد، عکس می گیرند و.. یعنی اینقدر این زن را اذیت کردند و پله به پله هی امید دادند و زجر دادند و در نهایت هم حتی نگذاشتند زنگ بزند. یعنی حتی نگذاشتند در شب عروسی به دختری که از ۱۲ سالگی در خانه گذاشته و آمده زنگ بزند. 
فریبا زن محکمی است. واقعا زن محکمی است یکی از زن های خاصی که من تا حالا دیده ام. خب از اول بگویند نمی شود، آدم هم امید ندارد دل نمی بندد ولی پله به پله هی امیدوار می کنید و.. این عین شکنجه است. من دیدم که سر این زن چی آمد. واقعا به او فشار آمد. خیلی اذیت شد. بچه های دیگر هم همین طور. فاران حسامی، هم خودش، هم همسرش زندان هستند و بچه اش را دیگران دارند بزرگ می کنند. مریم اکبری وقتی آمد زندان، دخترش ۳ سال و نیم داشت،الان ۹ سالش است و سالی یک روز یعنی ۲۴ ساعت مادرش را دیده بدون اینکه حتی امکان کالمه تلفنی حتی داشته باشد. یعنی این مادرها حتی از حق شنیدن صدای بچه های شان هم محروم هستند، فکر کنید چقدر غریبگی پیش می آید بین شان. خیلی ها خانه هایشان هم عوض شده و اینها هیچ تصوری از زندگی فرزندان شان ندارند، از محیط زندگی آنها. فضای زندگی بچه هایشان را ندیده اند و نمی شناسند. فکر کنید در نیم ساعت ملاقات چی می توانند رد و بدل کنند و.. فریبا نوه دار شد، دخترش ازدواج کرد و او فقط شنید و شنید همین. درباره بقیه هم همین طور است کسانی که مرخصی نرفته اند کاملا با خانواده بیگانه می شوند. فکر کنید دو فضای کاملا متفاوت و کاملا متضاد، تازه زمانی که آزاد می شوند آسیب جدی را می بینند. یکی از بچه ها تعریف میکرد وقتی می روم مرخصی فکر می کنم خانه متعلق به من نیست، هیچ چیزی متعلق به من نیست، برایم مهم نیست چی تغییر کرده، چی فرق کرده و.. 
بیم و امید دیگری هم الان آمده ۱۳۴ و اعاده دادرسی. اینها حالت تشنج به وجود می آورد، روال ثابت را از بین می برد، یعنی دائم شما فکر می کنید دارد شرایط فراهم می شود و.. بعد یکباره با پوزخند می آیند و می گویند نه. یا چرا تلفنی نمی دهید که مادرانی که بچه هایشان خارج هستند با آنها ارتباط داشته باشند؟گفته بودند زورمان می رسد نمی دهیم. 
من من فقط ۲ سال آنجا بودم ولی یک آدم هایی بالای ۷ سال است در چنین شرایطی زندگی می کنند؛شرایطی که در آن هیچ معیار قانونی نیست، همه چیز آنی و دقیقه ای و لحظه ای است. مثلا از بند نسوان خبرهایی که بیرون می آید نسبت به بندهای دیگر خیلی کمتر است. فشار واقعا زیاد است. یکبار می گویند کتاب مجوز دارد بدهید بعد می گویند ندهید. کتاب انگلیسی بدهید. بعد نه ندهید. لباس فلان، ماسک بهمان. فروشگاه فلان نیاورد و.. یعنی اینقدر تحت فشار قرار می دهند که...

یعنی یک جور سخت گیری مضاعف؟
بله دقیقا سخت گیری مضاعفی درباره زن های فعال وجود دارد؛ تجربه ای که خودم در پروسه دانشجویی مان داشتیم، یعنی چون من دختر بودم حتما باید زبان ام قیچی می شد، دختر حق ندارد، دختر اصلا بیخود می کند ابراز وجود می کند و.. این را من همیشه دیده و پیدا کرده ام. بعد مثلا فعال باشد ولی زن نباشد. زن باشد نمی شود. یعنی تمام اعمال فشارهای شان روی بند نسوان چندبرابر است. هیچ چیزی ثابت نیست، دائم در حال تغییر است یک روز است یک روز نیست. یک روز می آیند روزنامه شرق می دهند بعد کلا ممنوع می کنند. سی دی زبان آموزشی را نمی گذارند، گفته بودند روی آن پرچم انگلیس است. 
مثلا ببینید بهاره هدایت غیرقانونی در زندان است، ماده ۱۳۴ وقتی برای من اعمال می شود چطور می تواند در مورد او اعمال نشود؟ قانون، قانون است. برای همه یکسان است. یا این دو دختر جوان، اتناها را ببینید. آورده اند ۱۴ سال و ۱۲ سال و نیم. آخر چرا؟ من واقعا خودم هنوز تصور درستی پیدا نکرده ام و نمی توانم تشخیص بدهم که چرا و چطور؟ نرگس محمدی پرونده اش مال وزارت اطلاعات است، وقتی اتهاماتش را می شنوید فاجعه است حمایت از القاعده؟ نرگس محمدی؟ نرگس اصلا حکم عدم تحمل کیفر دارد. 
یکی دو ماه مکاتبه می کرد که من باید با بچه هایم حرف بزنم، اجازه تماس تلفنی به من بدهید، گفتند نمی دهیم. یا زندانیانی که خانوادگی زندانی هستند مثلا الهام فراهانی با همسر و پسرش بازداشت است، آنها بهایی هستند. برادر همسرش هم زندانی است که جزو یاران ایران است و ۲۰ سال حکم گرفته. همسرش ۱۰ سال و خودش و پسرش هرکدام ۴ سال. همین طور فله ای.. 

حالا که آزاد شده ای چی؟ فکر می کنی زندان چطور بود؟
خیلی سوال سختی است ولی فکر میکنم هرکسی که وارد آن محیط می شود و آنجا را تجربه می کند سعی میکند تعامل بهتر و انسانی تری با دنیای پیرامون اش داشته باشد. ضمن اینکه آنجا اتاق به اتاق نیست، حالت سالن مانند است و تخت، همه با هم زندگی می کنند. در این شرایط کوچکترین تنشی ممکن است اتفاقی ناگوار به وجود بیاورد. از طرف دیگر شما آدم هایی را می بینی که هرکدام شان یک کتاب هستند که دوست دارید بخوانید و کشف شان کنید. حالت ها، واکنش های و تفکرشان. من از اینها یادگرفتم ا. ضمن اینکه آدم وقتی می خواهد از آنجا بیاید بیرون یک چیزهایی می بیند که دیگر نمی تواند نبیند. سنگینی می کند خیلی چیزها. 

خب بگذار اینطور بپرسم که زندان چه چیزی به تو داد و چه چیزی از تو گرفت؟ اگر داد و اگر گرفت؟ 
زندان به نظر من نمی تواند چیزی از کسی بگیرد ویا چیزی به کسی بدهد. من دوست ندارم چنین اعتباری به زندان بدهم. زندان مکان مقدسی نیست، جای بدی هم نیست. جایی است برای تجربه ای متفاوت. هرکسی براساس چیزهایی که در ذهنش دارد از آن می تواند برداشت کند. 
من ۲ سال از زندگی ام را در زندان بودم. انگار که یک دره است،انگار یکباره زندگی را قیچی می کنند و می افتی جایی و یک سری چیزها متوقف می شود. من نمیدانم برای من خوب بودیا بد. اما تجربیات خاص خودش را دارد. بحث ام تقدس یا خاص کردن زندان نیست یا اینکه فکر کردیم آدم هایی که رفتند زندان آدم های خاصی هستند؛ نه با این هم مخالف ام، این حس قهرمان پروری حس خوبی نیست و سازنده هم نیست. 
من اگر به اراده و ایمان ام باور دارم زندان نه می تواند چیزی به من بدهد نه می تواند از من بگیرد. من می توانم آنجا اسیر شرایط بشوم، روزمرگی کنم یا می توانم همان کسی باشم که بیرون بودم و اکتیو باشم و.. 
من دو سال بیشتر نبودم، اما برداشتم این است که زندان هویت مستقل ندارد که تاثیر داشته باشد جز تاثیری که من می پذیرم و بازخوردی که خود من دارم. 

حالا میخواهی چکار کنی؟
من هنوز هم دغدغه دانشگاه ام را دارم. یعنی چیزی است که هنوز توی گلوی من است، یک بغض است. نمی دانم اصلا می توانم و شرایط اش فراهم می شود یا نه، واقعا نمی دانم ولی هنوز هم دوست دارم پشت آن میز ها بنشینم و درس بخوانم. هر چند دوست دارم بگم باید ایستاد و فرود آمد بر آستانه دری که کوبه ای ندارد.


دو دلیل بالا نرفتن دستمزد کارگران


kargaran

نایب رییس کانون عالی انجمن‌های صنفی کارگران کشور اعلام کرد تا زمانی که سندیکاها و تشکل‌های کارگری قدرت صنفی لازم برای دفاع از مسائل مرتبط با کارگران را نداشته باشند نمی‌توانیم حقوق صنفی کارگران از جمله دستمزد را استیفا کنیم.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایسنا، ابوالفضل فتح‌اللهی گفت: “در طول سال‌های گذشته همواره دو مساله مانع افزایش منطقی دستمزد کارگران بوده است، اول مسائل اقتصادی و شرایط اقتصاد کشور که هیچگاه به سامان نبوده است و از آنجا که نگاه کلی بر این بوده که افزایش دستمزد تاثیر مستقیم بر تورم کشور دارد تلاش‌ شده حداقل‌ها را مضایقه کنند”.
وی ادامه داد: “مشکل اساسی دیگر، سندیکاها و تشکل‌های کارگری است که متاسفانه آن انسجام و قدرت لازم را ندارند که در برابر کارفرمایان و دولت بایستند و حقوق کارگران را مطالبه کنند”.
نایب رییس کانون عالی انجمن‌های صنفی کارگران کشور ادعا کرد: “متاسفانه قوای مجریه، مقننه و قضاییه هم دستشان بسته است و امکانات لازم برای استیفای حقوق کارگران را در اختیار ندارند به نحوی که جز تعداد محدودی نماینده مجلس که همیشه بار مشکلات کارگری بر دوش‌شان بوده کسی را نداشتیم که از حق کارگران دفاع کنند لذا تا زمانی که کارگران افرادی از جنس خود را در قوای حاکمه مجلس و دولت نداشته باشند، قدرت و ضریب نفوذشان در همین حدی که اکنون است باقی می‌ماند”.
فتح‌اللهی در عین حال با اشاره به تفاوت تعیین دستمزد در کشورهای مختلف، اظهار کرد: “در برخی کشورها بر اساس کیفیت کار حقوق نیروهای کار تعیین می‌شود و در برخی دیگر تشکل‌های کارگری با دولت وارد مذاکره می‌شوند، در کشور ما سه‌جانبه‌گرایی مبنای تعیین مزد است در حالیکه هیچگاه این امر اتفاق نیفتاده است، متاسفانه در کشور ما مسائل صنفی کارگران همواره به مسائل سیاسی تعبیر شده است بنابراین نمی‌توانیم حقوق صنفی جامعه کارگری را به نحو شایسته استیفا کنیم”.
وی در پایان با بیان اینکه تعیین دستمزد کارگران تابع اسفندماه نیست، افزود: “دلیلی ندارد که تعیین دستمزد کارگران را تنها به پایان سال موکول کنیم بلکه شورای عالی کار می‌تواند هر شش ماه دستمزد را بازنگری کند و آن را افزایش دهد”.

رییس اداره کنترل ایدز: موج سوم ایدز در راه است


HIV
 رییس اداره کنترل ایدز و بیماری‌های آمیزشی وزارت بهداشت درباره خطر بازگشت موج دوم و وقوع موج سوم ایدز در کشور در اواخر دهه ۹۰ هشدار داد.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایسنا، دکتر عباس صداقت، ضمن هشدار درباره شیوع ایدز از طریق روابط جنسی پرخطر و مصرف مواد مخدر و روانگردان گفت: “ما در حال حاضر با دو نگرانی مهم مواجه هستیم”.
وی در این باره افزود: “اول شیوع مجدد HIV از طریق مصرف تزریقی مواد مخدر، چراکه بعد از موفقیت اواخر دهه ۸۰، این نگرانی وجود دارد که در صورت عدم مداخله موثر و جدی، در اواخر دهه ۹۰ نیز موج دوم همه‌گیری HIV بازگردد”.
نگرانی دوم نیز مربوط به افزایش موارد ابتلا به بیماری از طریق انتقال جنسی است که خطر وقوع موج سوم همه‌گیری HIV را افزایش می‌دهد.
وی ادامه داد: “همه‌ سازمان‌ها و ارگان‌ها بویژه ستاد مبارزه با مواد مخدر‌، بهزیستی و سازمان زندان‌ها‌ که به نوعی در سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی حوزه کاهش آسیب ماموریت دارند، لازم است برنامه‌های کاهش آسیب‌ و درمان‌های جایگزین سوء مصرف مواد را با کیفیت بالاتر و جدیتی بیشتر از گذشته اجراکنند”.
همچنین در زندان‌ها با اجرای کامل برنامه‌های جامع کاهش آسیب می‌توانیم از بازگشت مجدد HIV از طریق تزریق مواد مخدر جلوگیری کنیم.

کودک‌آزاری، بیشترین تماس با اورژانس اجتماعی خراسان‌شمالی



kodak azari
معاون امور اجتماعی اداره کل بهزیستی خراسان‌شمالی گفت که طی سال جاری بیشترین تماس با اورژانس اجتماعی، مربوط به کودک آزاری است.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایسنا، اسماعیل قربانی، اظهار کرد: “از ابتدای سال جاری تاکنون ۲۱۶ تماس مرتبط با اورژانس اجتماعی ۱۲۳ در سطح استان برقرار شده که ۳۵ تماس آن مربوط به کودک آزاری است”.
وی ادامه داد: “بیشترین کودک آزاری‌های گزارش شده در سطح استان در ارتباط با کودکان پسر بوده است، همچنین با توجه به وجود انواع مختلفی از کودک آزاری در جامعه، کودک آزاری موجود در سطح استان بیشتر از نوع غفلت است”.
قربانی افزود: “در کودک آزاری از نوع غفلت به نیازهای اساسی از جمله تغذیه، پوشاک، عدم ارائه امکانات رفاهی، آموزشی، امنیت و یا مهرورزی به کودک توجه نمی‌شود، کودک آزاری در چهار بخش کودک آزاری جسمی، عاطفی، جنسی و غفلت دسته بندی می‌شود”.

۱۳۹۴ مرداد ۴, یکشنبه

لاشه بالگرد نفت فلات قاره با یک سرنشین در عمق 40متری خلیج فارس پیدا شد




 بخشدار ویژه خارگ گفت: «صبح جمعه بدنه و موتور بالگرد سقوط کرده نفت فلات قاره به همراه جسدی که در آن قرار داشت، در عمق 40 متری آب دیده شد و تلاش برای خارج سازی آن آغاز شده است.»
«عسکر زارعی»به خلیج فارس گفت: «ساعت 10 و 30 دقیقه روز جمعه از طریق اسکن زیردریایی کشتی اعزامی به منطقه، بدنه بالگرد، موتور و جسد درون کابین آن را اسکن کرده است. این موارد در 17.5 مایلی سکوی ابوذر و 23.5 مایلی جنوب خارگ و در عمق 40 متری خلیج فارس دیده شده است.»
وی افزود: « از آن جا که جسد داخل کابین پس از گذشت بیش از 10 روز از حادثه یافته شده، احتمال متلاشی شدن آن در حین انتقال به خشکی وجود دارد. از این رو، غواصان و تیم های همراه آن ها تلاش می کنند در صورت لزوم، جسد پس از قرار دادن در کیسه مخصوص، به خشکی منتقل شود که احتمال می رود این روند ساعت ها طول بکشد.»
به گفته عسکر زارعی، قرار شده کابین، موتور بالگرد و جسد درون آن برای بررسی بیش تر به بوشهر منتقل شوند.
دوشنبه شب هفته قبل (23 تیرماه) بالگرد شرکت فلات قاره با چهار سرنشین برای انتقال یک مصدوم از سکوی ابوذر در نزدیکی جزیره خارگ به سمت بوشهر به پرواز درآمد، ولی 10 دقیقه بعد از صفحه راهدار محو شد.
تا پیش از ظهر روز بعد، اطلاعی از سرنوشت این بالگرد در دست نبود تا این که صندلی و جلیقه ای مربوط به آن در آب های خلیج فارس به دست آمد و سقوط آن قطعی شد.
بنابراین گزارش، روز بعد سه جسد سرنشینان  این بالگرد پیدا شدند که قابل شناسایی نبودند و برای بررسی بیش تر به بوشهر انتقال یافتند.
بخش دار خارگ در این خصوص گفته بود: «یک جسد کامل بدون صورت بود و قسمت های محدودی از اندام دو سرنشین دیگر بالگرد که بدون سر به دست آمده، به پزشکی قانونی بوشهر انتقال داده شده اند اما شناسایی آن ها منوط به آزمایش دی ان ای و حضور اعضای خانواده جان باختگان است.»
گزارش خلیج فارس می افزاید هنوز درباره دلیل سقوط این بالگرد نظر کارشناسی از سوی دستگاه های مسوول ارایه نشده است ولی نظریه اولیه حاکی از آن است که در پی بروز نقص فنی و قفل شدن چرخ های بالگرد، مشکل الکتریکی در آن  رخ داده و خلبان نتوانسته است آخرین پیام را به برج مراقبت فرودگاه بوشهر اعلام کند.
کاپیتان «علی عزتی»، کاپیتان «صفر پایخوان»، «رسول شجرات» و خورشید حسینی» چهار سرنشین این بالگرد بودند که یکی از کارکنان مصدوم سکوی ابوذر را برای مداوا به بوشهر منتقل می کرد.  
مجتمع نفتی ابوذر در 75 کیلومتری غرب جزیره خارگ، شامل سه سکوی اصلی است که از این میدان بیش ترین میزان نفت کشور در خلیج فارس تولید می شود.
این میدان سال ١٣٤٩ با حفر شش حلقه چاه شناسایی و عملیات بهره برداری از آن به طور کامل از سال ١٣٥٥ آغاز شد.

دانشجوی المپیادی بر اثر مسمومیت در خوابگاه دانشگاه صنعتی اصفهان درگذشت




استان وایر: غلامرضا اسلامی نصیر، دانشجوی نخبه دانشگاه صنعتی اصفهان و دارنده مدال نقره المپیاد ریاضی ایران صبح چهارشنبه 31 تیرماه براثر مسمومیت در خوابگاه این دانشگاه درگذشت.
به گزارش ایسنای اصفهان، دانشگاه صنعتی اصفهان با تایید این خبر، دلیل درگذشت این دانشجو را "مسمومیت دارویی" اعلام کرده است. غلامرضا اسلامی 24 ساله، دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی برق و دارای مدال نقره المپیاد ریاضی دانشجویی ایران در سال 1392 و رشته مهندسی برق و ریاضی را در مقطع کارشناسی گذرانده بود.
غلامرضا اسلامی در مقطع لیسانس شاگرد اول رشته خود شده با عنوان "دانشجوی استعداد درخشان" بدون کنکور در مقطع کارشناسی ارشد پذیرفته شده بود.
یکی از دوستان غلامرضا اسلامی نصیر درباره علائم بیماری این دانشجو گفته است: "غلامرضا در شامگاه سه‌شنبه تشنج کرد او را به بهداری دانشگاه بردیم و پس از 6 ساعت مرخص و به خوابگاه برگشت."
به گفته وی "پزشک بهداری معتقد بود که غلامرضا اسلامی مسمومیت دارویی پیدا کرده است، و پس از مرخصی باز هم حالت تهوع شدید داشت و نزدیک صبح به خواب رفت، سپس در خواب دوباره به او تشنج دست داد که تا رساندن به بیمارستان" جان خود را از دست داد.
غلامرضا اسلامی نصیر متولد سال 1371مسجدسلیمان در استان خوزستان بود. او پس اط پایان تحصیلاتش در دبیرستان تیزهوشان شوشتر با رتبه 78 کنکور ریاضی و پذیرش در دانشگاه صنعتی اصفهان و خواندنِ همزمان دو رشته برق کنترل و ریاضی محض، در مقطع فوق لیسانس کنترل بدون کنکور در دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرش شد.
به گفته دوستانش غلامرضا اسلامی نصر دارای مقاله در زمینه برق کنترل و پژوهش در چند پروژهخ تحقیقات مهم دانشگاهی و پذیرش از دانشگاه مونیخ آلمان بود. علاوه بر مدال نقره المپیاد دانشجویی ایران در رشته ریاضی، غلامرضا اسلامی نصر  عضو تیم ملی المپیاد دانشجویان اعزامی ایران به مسابقات جهانی ریاضی در کشور مجارستان 2013 بود.
پیکر این دانشجوی نخبه پس از تشیعع در مسجد سلیمان به خاک سپرده شده است اما برخی از رسانه های محلی از ابهامات موجود در چگونگی درگذشت این دانشجوی المپیادی انتقاد کرده و آن را "مرگ مشکوک" توصیف کرده اند.

وزارت بهداشت نسبت به موج سوم ایدز در ایران هشدار داد

ایدز


عباس صداقت، رئیس اداره کنترل ایدز و بیماری‌های آمیزشی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ایران نسبت به «خطر بازگشت موج دوم و وقوع  موج سوم ایدز» در کشور در اواخر دهه ۹۰ هشدار داد.
این مقام وزارت بهداشت در گفت‌وگو با خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، گفت که نگرانی عمده در خصوص افزایش شمار مبتلایان به ایدز از طریق «مصرف مواد مخدر» و «روابط جنسی پرخطر» است.
«اعتیاد تزریقی و استنشاقی، زندانیان دارای رفتارهای پرخطر جنسی و مقاربت جنسی میان جوانان» از عوامل افزایش ایدز در ایران به شمار می‌رود. راه انتقال ایدز در ایران از طریق اعتیاد تزریقی ۴۵.۵ درصد، از طریق آمیزشی ۳۶ درصد و از طریق مادر به کودک ۲.۹ درصد است.
رئیس اداره کنترل ایدز وزارت بهداشت همچنین خواهان اطلاع‌رسانی و همکاری همه سازمان‌ها  به ویژه سازمان زندان‌ها، سازمان بهزیستی و ستاد مبارزه با مواد مخدر برای جلوگیری از موج ابتلا به ایدز شد.
بر اساس آمار ارائه شده از سوی معاون وزیر بهداشت،  تاکنون ۲۸ هزار و ۶۳۳ مورد ابتلا به ایدز در کشور ثبت شده، اما تخمین زده می شود که بیش از ۱۰۰ هزار نفر در کشور مبتلا به ایدز باشند.
علی اکبر سیاری معاون بهداشت وزیر بهداشت سال گذشته گفته بود که اکنون ۱۵ صدم افراد ۱۵ تا ۶۰ سال کشور به ایدز مبتلا هستند.
هزینه هر بیمار مبتلا به ایدز در ایران دو میلیون تومان است، اما اگر بیماری مقاوم شود هزینه‌ها پنج تا ۱۰ برابر افزایش می‌یابد.